مالاکیتی

مالاکیت : نوعی کانی سبز رنگ

مالاکیتی

مالاکیت : نوعی کانی سبز رنگ

بلاگفا !

هر چی فکر می کنم این جا نوشتن ام نمیاد !

#به خانه برمی گردیم 

#بلاگفا 

این جا هم علی الحساب باشه برای کسایی که بلاگفا براشون باز نمیشه (مثل سحر)

#داکی!

بهش میگم بیا این جا _اشاره به دم یخچال!_ بعد میگه خب ؟

با معصومیت بچگانه ای میگم بیا کیک تو یخچال رو نگاه کنیم . یه کیک قرمز هندوانه ای ! میگه اگر تونستی تا فردا بهش ناخنک نزنی  ! میگم می تووونم

#چشمای گربه شرک رو تصور کنید!

#جای خالی شما چطوری حس میشه ؟!

چای رو که مزه می کنم تو دلم میگم "بَه بَه!" 

آخر وقت بهش میگم وقتی چای که درست کردی رو خوردم ، به این فکر کردم که خیییلیییی پتانسیل کدبانو بودن داری . چای که دم کرده بود ، معطر بود و خوش طعم ( دارچین زده بود بهش) . میگه چای که خاصیت نداره میگم حداقل خوش عطر و طعم باشه . 

میگم اتفاقا دو دفعه اس چای درست کردی تغییرات طعمش محسوس و عالیه . 

همون حین میرم تو فکر. این که ازین به بعد چای خوش طعم بخورم یاد خانم ت میفتم ... 

وقتی یک محیطی رو ترک می کنیم ، چی تو ذهن بقیه می مونه از ما ؟ چه ویژگی های اخلاقی و چه رفتاری از ما بولد میشه برای بقیه ؟

مثلا من هر وقت سیب یا بَه میبینم یاد خانم عین میفتم که عاشق سیب سفت و عاشق بِه بود . 

هروقت حلوا میخورم یاد همکارم که عاشق این خوراکی بود میفتم .... 


وقتی راه آب فاضلاب رو می دیدم یاد یه نفر میفتادم که توصیه های این مدلی می کرد ... 

وقتی دور ظرفشویی رو بعد از ظرف شستن با دستمال خشک می کنم ، یاد ایکس بزرگ میفتم 


از شما چه تصوری تو ذهن بقیه می مونه؟ قشنگ ترین چیزی که باهاش یاد دیگران افتادید چی بوده؟

#به من گوش بده !

بار سومی هست که می بینمش . 

برام از پروژه ناتمومش میگه . از این که با خیلی از سرشناس های کشور تو این رشته صحبت کرده و بهش  گفتن نمیشه با این استدلال که   تا حالا کسی نتونسته پس ایشونم نمی تونه !

بهش میگم با شناختی که ازت پیدا کردم با پشتکارت  از پس هر کاری برمیای ‌.  بهش میگم اگر مبنای تونستن یا نتونستن ما دستاورد آدم آدم های قبل ما بود که الان باید تو غار زندگی می کردیم و با امکانات اولیه ‌.

بهش میگم تلاشت رو بکن . گاهی اگر کاری رو نکنیم تو زندگی مون ، مدیون خودمون میشیم . با این تصور که اگر شروعش می کردم ، می تونستم! و این جوری تا آخر عمر خودمون رو نمی بخشیم ... 


همین حین که دارم این جملات رو بهش میگم یاد یه جمله میفتم " وقتی کسی رو داریم نصیحت می کنیم ، داریم بهش حرف هایی رو می زنیم که خودمون نیاز داریم بشنویم و بهش عمل کنیم...."


پی نوشت : عمیقا امیدوارم موفق شی  پرتلاش ِ بی ریا :) 

#جایی همین نزدیکی

دلم میخواد این بار  بشه ! 

شاید آخرین چیزی ِ که میخوام ، که دلم میخواد اتفاق بیفته ... 

#کار


+داشتم پست قبل این وبلاگ رو نگاه می کردم ... چقدر زندگی ام تو این سال ها روندش عوض شده ... انگارمثلا ۲۰ سال‌گذشته و در عین حال به نظر میرسه همین چند وقت پیش بود.. چقدر رشد کردم ... چقدر درد کشیدم ... چقدر حس های جدید تجربه کردم ....


در مجموع بگم به گذشته که نگاه می کنم حسرت " کاش فلان کار " رو می کردم / نمیکردم ،نیست تو ذهنم ‌‌‌‌....

همه چیز با زمان بندی جالبی تو مسیرم قرار گرفت  به موقعش و زمانش که رسید از راهم جدا شد :)

خیلی عجیبه که یه سری چیزها رو الان دارم و مسائلی رو تجربه کردم که آرزوش رو داشتم ولی خیییلیییی دور از ذهن بود . 

وقت اون نیست که به زمان بندی خدا ایمان بیارم ؟؟ قطعا هست :)

+خدایا شکرت

بازگشت به بلاگفا:)

بازگشت به بلاگفا   (!)

malakiti.blogfa.com

+ i nfinityعزیز سال نو مبارک :)